مولا نا عبدالکبیر( فرخاری) شاعر غمدیده در یک حادثه خانم، پنج پسر ویک دخترش را از دست داده است
امان معاشر امان معاشر

شهر زیبای وانکوور کانادا با طراوت وزیبای که دارد دانشمند هموطن ما اقای اصف اهنگ انرا شباهت به کوه قاف نموده است. این سرزمین را شاعران به معجزه طبعت نیز نسبت داده است . این شهر با طراوت ونفاست خود دوستداران زیبای پسند را  به خود کش مینماید. حوشبختانه این بخت نصیب هزارها هموطن ما نیز گردیده ، یکی ازین خوش چانس  انسان هموطن خوب واگاه ما شاعر دوست داشتنی ومبارز اندیشمند اقای عبدالکریم فرخاری است. مولانا فرخاری با تجربه از خصلت اجتماعی وطبع زریف خود جمعی از دوستان را با خود داشته ونقل مجلس دوستان درین شهر گردیده است .

خبرنگار: مولا نا صاحب شما خودرا معرفی نماید.

نامم عبدالکبیر پسر محمد رجب و به (فرخاری) تخلص مینمایم، دردهکدۀ خرماب فرخار مربوط ولایت تخار در یک خانوادۀ فقیر دهقانی متولد شدم پدر و مادرم از سواد اندک برخوردار بودند. قرآن کریم و کتب حافظ، بیدل، چهار کتاب و... را نزد ایشان خواندم. چون درمحل زندگی ما مکتبی وجود نداشت،اصول ففه، نحو و صرف را از نرد شخصیت های محل فراگرفتم. در سال 1340 شامل مدرسۀ تخارستان در ولایت کندز شدم و در سال 1347 سند فراغت را بدست آورده در یکی از مکاتب شهرکندز به وظیفۀ مقدس آموزگاری مفتخرگردیدم.

سوال :مولانا صاحب شما با فن شعر چگونه ودر کجا بلد شده اید ؟

جواب:

در مدرسه به فن شعر آشنا شدم وبه سرودن اشعار مبادرت میورزیدم.

حبرنگار: فرخاری صاحب از حیات خود در نظام های گذشته کمی برایم حکایه نماید.

- شمامیدانید که نظام سلطنت یک نظام منفور، مستبد و ستم گستربود، هرگزبه درد جامعه، ترقی و پیشرفت سروکار نداشت و طی چهل شال حکمیت استبدادی کشوربه سوی قهقرا درحرکت بود.

استقلال افغانستان و جاپان همزمان بدست آمده است ولی چاپان امروزیکی از هشت کشور صنعتی جهان وافغانستان هنوزدرچنگال فقر، بیچارگی، مصیبت و ... دست وپا میزند و فرزندان نجیبش را به مبارزه فرا میخواند. این فرصت به اصطلاح دورۀ دموکراسی بود، جراید ملی و غیروابسته به دولت، ازپشت ابرهای سیاه چهل سربیرون میکشید، جریدۀ خلق وپرچم به مثابۀ خورشیددرخشان فضاراگرم وآفتابی میساختند واحساسات وطن پرسان جوان را درغلیان میآوردند. جنبش دانش جویی ازدانشگاها و موسسسات تعلیمی قدآراست. جریدۀ پرچم ونشارات آن رستاخیزی بوددرجهان سیاست و دیگراندیشی وسرآغازی بودبرای جنبش چپ دموکراتیک.

شادروان ببرک کارمل در دورۀ 12 و 13 شورا به نمایندگی ازمردم و فرکسیون پارلمانی خطابه میداد، هرکلمات آن چون خنجری به قلب ارتجاع فرومیرفت ودربیداری مردم نقش کلیدی را ایفا مینمود که من نیز درردیف دیگران قرارگرفتم وافتخارعضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را کمایی کردم وبدین اعتقادم که وطن بدون موجودیت وطن پرستان وسهم فعال آنها درپیشرفت و ترقی گام را به پیش برداشته نمیتواند

  حبرنگار:استا د فرخاری صاحب از فعالیت های ادبی تان برایم معلومات دهید..

- فعالیت ادبی و هنریم ازمدرسه آغاز میشود. استادبزرگوارم مفتی نورمحمدخان پنجشیری رحمت الله علیه که در ادبیات وهنر شعرکم نظیر بود، تشویق ورهنمایی میفرمودند و خودخالق فضل و هنر بود.

سروده ها ومقالاتم درجراید کندز، اتحاد بغلان و بیدارمزار به وفرت اقبال نشر یافته اند که سابقۀ همه را ازخانه ام افراد مسلح جهادی به سرقت برده اند.

سروده هایم از تاجکستان تا کانادا در دفتری جمع آوری شده ولی توان بشرآنرا ندارم.

سوال : استاد  چرا راه مهاجرت را درپیش گرفتید؟ وچگونه؟

- علل هجرت مردم از کاشانۀ شان زورگویی است، سلطۀ ملاها درکشور اسباب هجرتم را فراهم ساخت، مدتی را در تاجکستان بسربردم و از 17 می 2005 تا کنون درکشور معظم کانادا بدون دغدغه ودردسر زندگی مینمایم.

خبرنگار :مولانا صاحب راجع به حیات فافیلی خود کمی صحبت نماید.

 

 

- راجع به زندگی فامیلی: درسال 1347 ازدواج کردم و ثمرۀ این ازدواج 6 پسر و 2 دختر بود. فامیلم میخواست از طریق ولایت تخار به تاجکستان ذریعۀ طیارۀ چرخی انتقال یابد، درطیاره مین تعدیه شده بود انفجار مینماید 5 پسر و 1 دختر و خانمم به شهادت رسیدند 1 بچه و یک دخترم که بخاطر پایان تحصیل در طب مزاربودند باخودم در کانادا بسر میبرند.

 

سوال:مولانا صاحب:حالت امروزی  دولت وهموطنان ما را در افغانستان چگونه میدانید؟

- ملت مظلوم افغانستان درطی قرون متمادی و اعصار دراثرسلطۀ سلاطین جبار وحکام جابر درفقرورنج بسربرده و فشار روزگار به استثنای عدۀ انگست شماری همه سردرگریبان غم و اندوه فروبرده اند.

حکومتی که دراثر فشارازبیرون بالای مردم ما تحمیل شد، روابط و ضوابط درون جامعۀ افغانی را درتشکیل و صدور آن درنظر نگرفته اند و فقط درساختن یک بابای هشت جبری اکتفاکردند، نتنها دردی را درمان نکرد بلکه خود باعث درد و آلام بیکران توده های رنجبر و چاق شدن دزدان و قاچاقبران داخلی و بین المللی شد و وضع دارد هرروز پیچیده تر میگردد و عسرت و سختی فزونی میگیرد.

قوۀ ثلاثۀ دولت غرق در گرداب فساد و زورگویی اند، استعداد و کارایی ندارند و افراد بی مسلک را مقام مسلکی داده اند و مقام فرهنگ رابه بی فرهنگ بخشیدند.

حکومت آقای کرزی استعداد و توان کاری ندارد و حمایت ازآن به مثابه کوبیدن آب درآونگ بینتیجه است و افکار قبیله وی درجهان معاصر نمیتواند به نتیجه بنیشیند. 

درهرتحول تغییرتوده های عظیم مردم نقش بنیادی دارندکه کلید حل معضل و پرابلم اند و درشرایط کشورما همین اکنون که دخالت خارجی مشکل آفرین شده است، بدون موجودیت قوۀ خارجی و دخالتش درقضایا، افغانستان به یک جنگ خانمانسوز که سگ صاحبش را پیدا نمیکند روبرو میگردد و میهن بسوی تجزیه شدن گام برمیدارد.

قوت های بین المللی اگر میخواهند آبرو بدست بیاورند باید جانب دار اکثریت قاطع مردم باشند و با اندیشه و نظر آنان گام بردارند. دولت ها قادراند آرای مردم را بسنجند و جمع آوری نمایند. این عمل باعث میگردد که بین مردم وآدم کشان طالب و دزدان دربار فاصله ایجاد شود و دوست و دشمن را شناسایی کند و مردم بی گناه را بسرنیزۀ نادانی بمباردمان نکنند.

سوال: مولانا صاحب در وزن ما انتخابا تد پیش است در رابطه نظر جناب شما چیست؟

- انتخابات در حیات سیاسی و اجتماعی یک گزینش انسانی، دموکراتیک و حتا دینی است. اگر انتخابات همانگونه که قانون اساسی افغانستان علی رغم کاستی های آن، پیشبینی کرده انجام شود، مشکل کشور حل میگردد، افراد با احساس و بافراست افراد درست و شایسته را وکیل میگیرند، ریس جمهور انتخاب میکنند و حاکمیت خودرا در پارلمان و دولت ذریعۀ نمایندگان خویش تمثیل مینمایند. چون وکیل خودرا به صورت سری و مستقیم انتخاب نموده و افکارخویش را درامر تصمیم گیری شورا ذی دخل میسازد.

سطح سواد در کشور ما بسیار پایین است، توده های رنجور کشور به حقوق خود نمیدانند، سوق و ادارۀ مردم بدست ارباب زورگوی است

 سوال:فرحاری صاحب به فکر شما چگونه عمل به منظور بهبود وانتخابات عادلانه عمل شود؟

جواب : باید ذریعۀ رسانه های صوتی و بینشی آنهارا آگهی داد وبه اهمیت رایش آشنا ساخت.

درصورتیکه وکیل رای را به نان و پول بدست بیاورد پس آن وکیل نان خود است نه وکیل و نمایندۀ مردم.

از سکوی منبر و مسجد در ارتباط باید مردم تدریس گردند و به اهمیت حیاتی انتخابات آشنا ساخته شوند.

انتخاب وکلا درپارلمان موجود از افق دید انسانی چندان مشروعیت ندارد چون اکثر وکلا جنگ سالار اند.

البته انتخاب ریس دولت که مسوولیت عمدۀ اداری و سیاسی میهن را تا زمان طولانی بدوش میکشد خیلی ها بزرگ و درخور تامل است. باید هرانسان در مورد با مسوولیت ایمانی و وجدانی برخورد نماید.

 

ارجمند خواننده: در جریان گفت و گو از ماتم و تراژیدحادثه فامیلی ان اگاه شده روحم را نا ارام شد  نتوانستم از سروده های ظریف وزیبای ان بزبان خودش بشنوم برای شهدا بهشت برین وبرای اقای فرخاری صبر جمیل ازرو نمودم  وقسم مشت نمونه خروار یکی ار سروده های شاعر ماتمدیده ما را روی خوانش میگریم.

 

 

درجوش نوبهاران

کانادا ونکوور

 

به استقبال از این مطلع:

 

ای آبی دوچشمت هفت آسمان دیگر                  خندیده درنگاهت رنگین کمان دیگر

 

که شاعر گرانمایه اش را نمیشناسم ودر آوازگیرای محترم جاویدشریف شنیده ام.

 

 

 

درجوش نوبهـــــــــــاران آمد خزان دیــــــــگر          تا آسمان بلنداست شوروفغـــــــان دیــــــــــــگر

ازجنگ دشت ودامن چون گور تنگ و تاریک           ازحفره نیست برتر اینجا مکـــــــان دیـــــــــگر

هر لحظه سنگ بارد برفـــــــــــــرق مستمندان           هرروزغرقه درخون پیروجــــــوان دیــــــــگر

پشتون و ترک و تاجـــــک، نبود درست باشیم            چون دیو دشنه بردست هریک بجان دیــــــــگر

ای قوم بی سرانجام ماراچه شد که دایـــــــــــم            چون سگ بهم درآویز براستــــــخوان دیــــــگر

مستاصل است افغان درتنگنای گیتـــــــــــــــی            زین قوم اگربیاید مـــاراشبـــــــــان دیـــــــــــگر

آزرم آنکه دارد دیـــــــــــــد فرازو پســـــــــتی           هرروز جنگ و دعوی چون جاهلان دیـــــــــگر

ازفرط ظلمت شــــــــب بگریختم ز مــــــــیهن            درباغ دیـــــــگرانم ســــــــــــرو روان دیــــــگر

ازنام دین وایمان یاغــــــــــیرت ازجهـــــــالت             باید درد به خنجر پشتــــــــــون پتان دیـــــــــگر

باری زخود بپرسید کــــــــافرکی آفریدســـــت             جزذات پاک بیچون نبــــــــــود بیان دیــــــــــگر

بررغم اقتضای تدبیر یــــــــــــکه تـــــــــازش             گیرم به جان کافرتیروکمـــــــــــــان دیــــــــــگر

ای مایۀ خرافات یکـــــــبار چــــــــــــشم بکشا             تادرمحیط روشن بینی جــــــــهان دیـــــــــــــگر

دینی که قطع گردن، داند روابه شمشیـــــــــــر             جرم است وکفر مطلق میگو ددان دیـــــــــــــگر

ورآدمی نسنجد امردرســــــــــت و زشتـــــــی              فرقی نمیتوان دید با خرچـــــــــران دیــــــــــگر

زین چرخ سفله پرور بایـــــد گریخت چون تیر             طرح دیگر برآنداز برکهکــــــشان دیـــــــــــگر

گرخود بهم نجوشیم چون دژ سربه گـــــــردون            غمخوار ما نگردد گاهی کســــــــان دیــــــــــگر

تاباز چاره سازی درد ســـــــــتمکشانـــــــــــرا            ای حزب نازنینم میخورتکـــــــــان دیــــــــــــگر

 

(فرخاری) درغریبی دارد سری پرازدرد

هرشام تا سحرگه چشمش بنان دیــــــــگر


January 14th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان